در سالهای اخیر، سرقت دیگر برای بسیاری از مجرمان عملی پرریسک نیست؛ آنقدر هزینه ارتکاب جرم پایین آمده که بازگشت به چرخه سرقت برای آنان به عادتی روزمره تبدیل شدهاست؛ مجرمانی که امروز در برابر قانون میایستند، همانهایی هستند که دیروز به سادگی با چند ماه حبس دوباره به خیابان برگشته و از نو مسیر جرم را پیمودهاند.
وقتی قبح جرم برای یک سارق میریزد، دیگر هیچ مانعی در برابر تکرار وجود ندارد. تجربه پلیس و دستگاه قضایی نشان میدهد که سارقان پس از نخستین محکومیت، نهتنها پشیمان نمیشوند، بلکه در سرقتهای بعدی جسورتر، بیپرواتر و گاه خشنتر میشوند. آنها میدانند مجازات چندانی در انتظارشان نیست؛ پس دستشان برای ارتکاب خشونت بازتر است.
نمونهاش همان سه سارق معروف به گانگسترهای پایتخت بودند که چندی پیش اعدام شدند. اعضای این باند بیپروا وارد منازل مردم میشدند، اسلحه بر شقیقه صاحبخانه میگذاشتند و اموالش را میربودند. تصاویری که از اقداماتشان منتشر شد، چهرهای هولناک از سرقتهای مسلحانه را پیش چشم مردم گذاشت. پلیس با تلاش گسترده موفق شد آنان را دستگیر کند و پروندهشان در دادگاه انقلاب منتهی به صدور و اجرای حکم اعدام شد، اما حتی اجرای این حکم هم هنوز نتوانسته سایه ترس را از دل قربانیان دور کند.
در بسیاری از این سرقتها، خشونت روانی از خسارت مالی سنگینتر است؛ کودکانی که شب حادثه را با تهدید اسلحه سپری کردهاند، زنانی که زیر سایه ترس از بازگشت مجرمان زندگی میکنند و مردانی که احساس امنیت را برای همیشه از دست دادهاند، همه قربانیان پنهان سرقتند. مراکز مشاوره و رواندرمانی در سالهای اخیر با موج تازهای از این قربانیان مواجهند؛ افرادی که در ظاهر سالمند، اما در درون از وحشت تکرار حادثه میسوزند.
بسیاری از سارقان، در بازجوییها یا مصاحبهها، فقر و بیکاری را بهانه میکنند، اما واقعیت این است که بیشترشان نه از «نداری»، بلکه از «نخواستن» رنج میبرند. آنها به جای سختکوشی و تلاش برای کسب روزی حلال، مسیر کوتاه و آسان را انتخاب میکنند؛ دستدرازی به اموال دیگران. در جامعهای که فشار اقتصادی همهگیر است، میلیونها نفر به سختی زندگی را میگذرانند، اما به جرم پناه نمیبرند. تفاوت مجرم با انسان شریف در همین انتخاب است؛ یکی با عرق جبین به دنبال حلال است و دیگری با دزدی و زورگیری، لقمهحرام را آسانتر میبیند. بازدارندگی، مهمترین مؤلفه پیشگیری از جرم است. وقتی هزینه ارتکاب جرم کمتر از سود آن باشد، مجرم عقلانی عمل میکند و دوباره وارد همان مسیر میشود. جامعه امروز بیش از هر زمان دیگری از تکرار جرم در رنج است. دستگیری مکرر چهرههای شناختهشده در پروندههای سرقت نشان میدهد مجازاتها بهاندازه کافی بازدارنده نیستند. باید هزینه ارتکاب جرم آنقدر بالا برود که حتی برای بیپرواترین سارق، تکرار آن صرف نکند؛ نه فقط با مجازات، بلکه با رصد، بازپروری، نظارت پس از آزادی و بیاعتباری اجتماعی مجرمان تکراری.
جامعهای که امنیتش را از دست بدهد، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. اگر میخواهیم ترس از قانون به جای ترس از مجرم در دل مردم بنشیند، باید قواعد بازی را تغییر داد.
جرم وقتی ارزان باشد، تکرار میشود. باید کاری کرد که سرقت دیگر «صرف نکند»؛ نه از ترس مجازات، بلکه از سنگینی تبعات آن در برابر جامعهای که حق دارد در امنیت زندگی کند.